کورشکورش، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

به دنیای من و نیما خوش اومدی پسرم

پرتاب

دست به پرتاب پسرم عالیه.کنترل.گوشی تلفن.لنگه کفش.استکان.قندون با قندونای داخلش و ....با تلوزیون خونه مادر چون دم دستت بود گاهی یک شوخی هایی می کردی که تا حالا به خیر گذشته.اما امروز توی خونه خودمون چوب دستت بود و محکم کوبیدی داخل تلوزیون خونه.چون دستت نمی رسید دست به چوب شدی.به خیر گذشت اما از حالا دیگه به پسرم اعتمادی نیست .فکر کنم پرتاب دیسکت خوب باشه. ...
16 مهر 1394

چشمک

یک بار افتادی روی سرو کله ی مامان و خلاصه هی نیشکون و مو کشیدن و ...برگشتم باا عصبانیت نگاهت کردم  تا دیدی چهره من در همه تند و تند و پشت سر هم چشمک میزدی یعنی اون لحظه هر کار کردی که اخمم باز شه . من محکم بغلت کردم و از این همه هوش و زکاوت لذت بردم
12 مهر 1394

تابستان 94

تمام تابستان 94تلاش کردم که به پسرم خوش بگذره.هم صبح هم عصر بیرون از خونه سپری می شد .صبح ها خونه ی اقا جون عصر ها هم پارک.اگر روزی هم توی خونه میموندم انقد نق میزدی که ناچارا میزدیم بیرون.ولی خیلی بهمون خوش گذشت چون در کنار هم بودیم. ا شهریور ماه رفتیم مسافرت.رفتنه توی ماشین بیشتر خواب بودی  به محض اینکه  جایی می ایستادیم مثل گوله از جات می پریدی دلت می خواست کلی بدویی.برگشتنه اما  شیطنتت بیشتر شد دائم در حال حرکت به جلو و عقب ماشین بودی .برف پاک کن،چراغ ها .سوییچ ماشین که از دستت عاجز بودن.ولی خیلی بهمون خوش گذشت. رفتی زیارت امام رضا ع و شدی مشهدی.. کلی خرید کردیم مخصوصا برا گل پسرم لباسای خوبی خریدم.شمال تو...
12 مهر 1394
1